دیشب ساعت 9 از خستگی خوابم برد کساییکه خوابگاه بودن میدونن که زود خوابیدن تو خوابگاه یه چیزغیرممکنه. به هرحال خوابم برد بچه های اتاق درس میخوندنو لامپ روشن بود انقد سروصدا کردن که ساعت 12 از خواب بیدار شدم. تا حالا که دارم این مطلبو مینوسم خوابم نبرده دیگه هم نمیخوابم تا ظهر که بعد ناهار بخوابم. دیشب تا حالا به خیلی چیزا فک کردم آخرش یه این نتیجه رسیدم یه وبلاگ درست کنم شروع کنم به نوشتن که اگه دوباره یه وقتی شد که اینجوری بدخواب بشم کاری واس انجام دادن داشته باشم. امیدوارم اتفاقای روزانمو بتونم بنویسم البته اگه این کوالای درون بزاره. دیشب داشتم فیلم ویچر رو نگا میکردم تخیلی بود چهار قسمت اولشو نگاکردم بقیشم امشب نگا میکنم.
درباره این سایت