خاطرات من



دیشب ساعت 9 از خستگی خوابم برد کساییکه خوابگاه بودن میدونن که زود خوابیدن تو خوابگاه یه چیزغیرممکنه. به هرحال خوابم برد بچه های اتاق درس میخوندنو لامپ روشن بود انقد سروصدا کردن که ساعت 12 از خواب بیدار شدم. تا حالا که دارم این مطلبو مینوسم خوابم نبرده دیگه هم نمیخوابم تا ظهر که بعد ناهار بخوابم. دیشب تا حالا به خیلی چیزا فک کردم آخرش یه این نتیجه رسیدم یه وبلاگ درست کنم شروع کنم به نوشتن که اگه دوباره یه وقتی شد که اینجوری بدخواب بشم کاری واس انجام دادن داشته باشم. امیدوارم اتفاقای روزانمو بتونم بنویسم البته اگه این کوالای درون بزاره. دیشب داشتم فیلم ویچر رو نگا میکردم تخیلی بود چهار قسمت اولشو نگاکردم بقیشم امشب نگا میکنم.


امروز روز دوم ساله کرونا همه جهانو درگیر کرده. ایران ماهم از این قضیه مستثنا نیست. الان 3 هفته است که بخاطر کرونا دانشگاه ها و مراکز آموزشی تعطیل شدن. یه هفتس که برای فرار از بیکاریsmiley بنایی خونمونو شروع کردیم.

دیگه خسته شدم خداییش کار سختیه مخصوصا که تو این اوضاع کارگر گیرنمیاد مجبوریم خودمون همه کار بکنیم.


رسیدیم روز دهم عید من هوز درگیر بنایی ام. نمیخواستم راجب کلاسم تو دانشگاه بنویسم ولی گفنم خوبه بمونه برا آینده که میدونم میخندم به این حالم اون موقع. همکلاسیای اسطوره ای دارم خدایی به جز سه چهارتاشون که رو اسمشون قسم میخورم بقیشون اصن بدرد نمییخورن. بهتر اینجوی بگم بچن ینی با بچه 4 ساله هیچ فرقی نمیکنن. فعلا یه چشمشو میگم تا بعد.

فرض کنین یه دختری که غیر دو سه تا رفیق و یه سری پسر کسی اصن آدم حسابش نمیکنه رفته پیش استاد گفته بچه ها نمیخوان آقای شاهوردی نماینده باشه و میخوان من نماینده باشم. واس دو نمره چنان زیراب منو زده که استاد منو از اتقش بیرون کرد.

این یکی از اسطوره های همکلاسیمه دیگه خودتون تا تهشو بخونین.

smiley

 


امروز روز دوم ساله کرونا همه جهانو درگیر کرده. ایران ماهم از این قضیه مستثنا نیست. الان 3 هفته است که بخاطر کرونا دانشگاه ها و مراکز آموزشی تعطیل شدن. یه هفتس که برای فرار از بیکاریsmiley بنایی خونمونو شروع کردیم.

دیگه خسته شدم خداییش کار سختیه مخصوصا که تو این اوضاع کارگر گیرنمیاد مجبوریم خودمون همه کار بکنیم.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها